تنهاترین تنها

ساخت وبلاگ
پاییز با کلاه نارنجی ، دستانی در جیبجذاب و آرام راه می افتد در خیابانی کههنوز با تو قدم نزده ام...پر از عاشقانه هایی ست که هنوز ورق نخورده اند...چقدر پاییز حال مرا می‌فهمد...با صدای خش خش برگها دعوت می شوم به غزل های ناب،به روزهای قدیمی...خاطره هایی که هر روز مرور می کنند مراپاییز که بیایدپنجره ها را بر می دارم ، تا تنهایی ام همراه باران دور شودراه های نیامده را با دوست داشتن جبران کنم.با پیراهن خیس در چهار راه پر هیاهو، پشت چراغ قرمز ردیف شوم زخم ها را پنهان کنم...همه ی بغض های جهان را در گلویم جمع کنمدوست داشتنت را فریاد بزنمبرای بچه ها قصه ی انار سرخ بگویم...پاییز که بیاید...درس عشق خواندنی تر،خورشید تماشایی ترروزهای بهتر و شاداب تررنگ های تازه تر و جذابو صداهای دیگری خواهند آمد...پاییز جان...چقدر حرف دارم که به تو معتادند... + نوشته شده در شنبه یکم مهر ۱۴۰۲ ساعت 6 AM توسط حسن  |  تنهاترین تنها ...
ما را در سایت تنهاترین تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hs1363o بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت: 12:50